ازدواج همجنسگرایان
ازدواج همجنسگرایان به نوعی از ازدواج اطلاق میشود
که بر اساس آن دو زوج همجنس به صورت قانونی وارد زندگی مشترک میشوند. این نوع از
ازدواج بر اساس نوع حقوقی که برای این زوجها فراهم میکند به چند نوع تقسیم میشود
که در کاملترین شکل خود، همهٔ حقوق شامل در ازدواج دگرجنسگرایان – از جمله حق سرپرستی فرزند را به رسمیت میشناسد.
از دیدگاه تاریخی، پیوندهای همجنسگرایانه در
تعداد زیادی از جوامع و مناطق جهان پذیرفته میشدهاند و در بعضی از آنها نیز زوجها
توانایی ازدواج و برخورداری از حقوق مشخص در قانونهای موجود بودهاند. در روم
باستان و فرهنگهای ساکن قاره امریکا و افریقا ازدواج
میان همجنسان انجام میگرفته است و مدارک تاریخی دیگری از انجام چنین پیوندهایی در
دیگر نقاط جهان، از جمله مصر باستان در
دست هستند. با گسترش آیین ابراهیمی پذیرش رفتارهای همجنسگرایانه رو به کاهش گذاشت
و امکان برقراری ازدواج همجنسان تا سده بیسنم میلادی به فراموشی سپرده شد. در این
سده اما گسترش آزادیهای اجتماعی در غرب و درخواست گروههای مدافع حقوق دگرباشان برای گسترش حقوق تعریفشده
برای دگرجنسگرایان به همجنسگرایان باعث شد تا کشورهای گوناگون اقدام به دادن حق
ازدواج به این گروه کنند.
امروزه ازدواج همجنسگرایان در هجده کشور قانونی
است و همجنسگرایان در این کشورها از
تمامی مزایای ازدواج که برای دگرجنسگرایان فراهم است برخوردارند. برخی از این
مزایا عبارتند از: حق سرپرستی فرزند، حق
ارث و حق بیمه و تخفیفهای مالیاتی.
ازدواج همجنسگرایان در برخی از کشورها مانند مکزیک تنها در برخی از مناطق انجام میشود.
برخی از کشورها مانند اسرائیل نیز ازدواجهای زوجهای همجنسی که در کشورهای دیگر
انجام شده باشند را به رسمیت میشناسند. در کشورهای متعدد دیگری نیز همجنسگرایان
اجازه تشکیل زندگی مشترک به صورت قانونی را دارند اما به نسبت زوجهای دگرجنسگرا
از حقوق کمتری برخوردارند. اتحاد مدنی و همخانگی قانونی نوعی پیمان همسری هستند که
حقوق کمتری برای زوجهای همجنسگرا در نظر میگیرند.
مخالفان اعطای حق ازدواج به همجنسگرایان اغلب بهخاطر مسائل دینی
یا عدم تمایل به تغییر مفهوم کلاسیک ازدواج (میان یک زن و یک مرد) با ازدواج همجنسگرایان
مخالفت میکنند؛ با این حال تعدادی از گروههای مذهبی نیز پشتیبانی خود را از این
گونه ازدواج اعلام کردهاند.
تعریف ازدواج
انسانشناسان درگیر تعریفی از ازدواج بودهاند که
در فرهنگهای مختلف جهان بگنجد و مشترکات داشته باشد. خیلی از تعاریف ازدواج به
خاطر اینکه شامل ازدواج همجنسگرایان نمیشده است مورد نقد قرار گرفته است. به طور
مثال ازدواج همجنسگرایان در بیش از ۳۰ گروه نژادی در آفریقا وجود دارد؛ مانند کیکویو و نوئر.
کشورهای گوناگون تعاریف گاه متفاوتی نسبت به
چیستی «ازدواج» دارند؛ اما به شکل سنتی، اغلب قانونهای اساسی نوین در جهان ازدواج
را بر مبنای پیوندی قانونی میان یک زن و یک مرد تعریف کردهاند که بر پایه آن، فرزندان
آن دو قانونی میشوند. واژهنامهٔ حقوقی بلک در آمریکا در سال ۱۹۱۰، ازدواج را «جایگاه مدنی یک زن و یک مرد که تا
ابد طبق قانون با هم یکپارچه شدهاند، تا در خدمت یکدیگر باشند و نیز [در خدمت به]
مجموعه وظایفی که از آنانی که اتحادشان بر پایه تفاوت جنسیت شکل گرفته است، انتظار
میرود.»
از دیدگاه حقوقی، ازدواج هم نوعی قرارداد اخلاقی
میان دو شخص است، و هم قراردادی میان آن دو شخص و حکومت. ازدواج نوعی نهاد قانونی
یا «مدنی» در نظر گرفته میشود؛ از این رو، کسانی که عضو این نهاد هستند زیر پوشش
دولت و مسئولیتهایش در قبال آن نهاد قرار میگیرند. ین پوششها و مسئولیتها بسته
به قوانین کشورهای گوناگون فرق میکنند، ولی در حالت کلی شامل دسترسی به اطلاعات
سلامت و تصمیمگیری دربارهٔ اعمال پزشکی طرفین و فرزندان، والدین بودن، حقوق
مهاجرت، ارث ، بیمه اجتماعی، مالیات و دیگر خدمات دولتی است.
ورود به نهاد اجتماعی ازدواج دسترسیهایی به
زوجین میدهد که هیچیک از دیگر نهادهای اجتماعی دیگر میان اشخاص نمیتوانند آنها
را تأمین کنند. برای نمونه، در ایالات متحده تنها زوجین میتوانند به شکل خودکار
از هم ارث برند. افرادی که با هم ازدواج نکردهاند خویشاوند درجهٔ یک در نظر گرفته
نمیشوند و نمیتوانند به اطلاعات پزشکی هم دست یابند یا تصمیمی دربارهٔ وضعیت
سلامتی طرف دیگر داشته باشند.
از آنجا که قانونهای اساسی و واژهنامههای اکثر
کشورها به شکل سنتی نهاد ازدواج را میان یک زن و یک مرد تعریف کردهاند، هواداران
حقوق دگرباشان جنسی در سده بیستم میلادی تلاش کردند تا تعریف ازدواج و منحصر کردن
آن به پیوند میان دو غیرهمجنس را دگرگون کنند. این تلاشها باعث آن شدند تا همهٔ
واژهنامههای بزرگ انگلیسی تعاریف خود از ازدواج را عوض کنند تا تعریفی بدون توجه
به جنسیت یا تعریف دومی که شامل زوجهای همجنسگرا نیز باشد، در آنها گنجانده شود.مریام
وبستر، آمریکن هریتیج و فرهنگ انگلیسی آکسفورد از جمله واژهنامههایی هستند که
تعریفهای خود را برای آنکه همجنسگرایان را نیز شامل شود، عوض کردهاند.
آلن دیشویتز دیگران سعی کردهاند که واژه
«ازدواج» را تنها برای متون مذهبی استفاده کنند تا این عبارت به عنوان یک نهاد
شخصی به کار رود و در متون مدنی از اتحاد مدنی به عنوان مفهومی کلیتر از ازدواج
استفاده کنند تا بدینوسیله جدایی دین از سیاست
را تقویت بخشند. جنیفر مورس رئیس مؤسسهٔ روث، وابسته به گروه ضد ازدواج
همجنسگرایان نهاد ملی ازدواج ادعا میکند
که تلفیق کردن ازدواج با یک توافق دوطرفه تهدیدی برای ازدواج است.
تاریخچه
شواهد و مدارک بسیاری وجود دارند که نشان از
انجام ازدواج میان همجنسان در زمانهای گذشته دارند. این مدارک از گستره وسیعی از
زمانها و مکانهای جغرافیایی گوناگون هستند و اگرچه قوانین ازدواج و باورهای دینی
در بسیاری جوامع تعریف ازدواج را به دگرجنسگرایی محدود کردهاند اما مفهوم ازدواج
میان همجنسها و اجرای آن در طول تاریخ هیچگاه به شکل کامل سرکوب نشد. نوشتههای
تاریخی نشان میدهند که زوجهای همجنس در بسیاری مناطق در طول تاریخ اغلب از همان
حقوق و حتی پذیرش اجتماعی دیگر زوجها برخوردار بودهاند. اگرچه مفهوم «ازدواج» با
معنای امروزین آن در گذشته فرق داشته، جاهایی که زوجهای همجنس میتوانستند از
همان پذیرش بهرهمند شوند شامل جوامع متعددی بوده است.
در جوامعی که همجنسگرایی تابو نبوده، زوجهای
همجنسگرا با آسودگی بیشتری زندگی مشترک خود را تشکیل میدادند. برای نمونه پذیرش
روابط همجنسگرایانه و ارتباط میان زوجهای همجنس در ژاپن، چین زیر فرمانروایی دودمانهای یوآن و
مینگ، بعضی قبیلههای بومی آمریکا، جنوب شرقی اسیا، روسیه و امریکای جنوبی وجود
داشت. ین «پذیرش» به معنای آن نبوده است که مراسمی همانند آنچه که امروز «ازدواج»
خوانده میشود و دارای پیامدهای حقوقی است اجرا میشده، و به سختی میتوان روابط
پیوندی میان همجنسگرایان در آن هنگام را برابر با ازدواجهای نوین امروزین گذاشت.
دوران کهن
به نظر میرسد که در مصر باستان روابط
همجنسگرایانه پذیرفته میشدند و اندک شواهد باقیمانده در این رابطه نشان از آن
دارند که در مواردی فرعون خود پیوند
میان دو همجنس را به رسمیت شناخته است. در آرامگاه کمینه یک فرعون ( اخناتون) نیز او
به همراه همراهان مردش در وضعیتی شهوانی به تصویر کشیده شدهاند. از جمله دیگر
شواهد ازدواج میان زوجهای همجنس در آن دوره نوشتههای سفر لاویان ست که در آن از
یهودیان خواسته میشود «[چنان مکنید] آنچه در سرزمین مصر میکردند، و نیز در راه
آنان پای مگذارید» و سپس ادامه میدهد که: «نباید که با مردان بیارامی آن گونه که
با زنان، این [بیگمان] گناه است». در تفسیر سفرای کتاب آمده که ازدواج مردان با
مردان و زنان با زنان در میان مردم مصر رایج بوده است. در کتابی رومی با نام بابل
نامه نویسنده سخن از شاه دختی مصری به نام برنیس میزند که آدمربایان
اقدام به ربودن دختری که دوست میداشته میکنند و پس از آنکه دختر با تلاش خدمتکار
برنیس آزاد میشود، برنیس با او ازدواج میکند.
پادشاهان بابل
باستان همچون حمورابی معروف معشوقان مردی در حرم خود داشتند که در رتبه
همسرانشان بودند. در آیین رایج در آن منطقه «عشق مرد به زن، زن به زن و مرد به
مرد» ستایش میشده است. از جمله نامدارترین متنهای باستانی میان رودان که در آن
به روابط همجنسخواهانه اشاره شده حماسه گیلگمش است که در آن رابطه میان گیلگمش و انکیدو شمهای از لذت روابط اجتماعی
همچون ازدواج و پدر بودن را به گیلگمش میچشاند. با وجود داشتن قوانین مفصل در
رابطه با ازدواج، هیچکدام از قانونهای میانرودان باستان ازدواج میان همجنسان را
منع نمیکردند. از روی یکی از قوانین هیتی ها که در آن به برده حق پرداخت پول به
مرد دیگر برای همسری با او در خانهاش داده شده است، میتوان برداشت کرد که همهٔ
شهروندان هیتی میتوانستند به ازدواج با مردان بپردازند.
یونان و روم باستان
روابط همجنسخواهانه در یونان و روم باستان به نسبت دیگر مناطق بازتاب بیشتری در نوشتهها و
یادگارهای باقیمانده داشتهاند. نمایانترین گونهٔ رابطه میان همجنسان در نوشتههای
این دوره روابط عاشقانه میان دو همجنس بوده است که نشان آن در ادبیات کلاسیک روم
بسیار به چشم میخورد. نوشتارهای باقیمانده از یونان باستان نشان از دیدگاه فلسفی
و مثبت به روابط میان همجنسان دارند. کتاب مجمع افلاطون بحثهای مفصلی دربارهٔ عشق
میان همجنسان دارد. یونانیان عشق میان دو مرد را ارزشمند میدانستند و در اسطوره های خود بدان پرداختهاند؛ برای نمونه
افسانههای مربوط به عشق آشیل به معشوقش پاترکلوس نشان از آن دارند که یونانیان
پیوند میان همجنسان را آنچنان دور از پیوند رسمی ازدواج در میان دگرجنسان نمیدانستند.
توصیف ارتباط میان آشیل و پاترکلوس همانند توصیف روابط میان شوهر–زن در زندگی
روزمره یونانیان آن دوره بوده است.
در میان تاریخدانان دربارهٔ اینکه روم باستان روابط میان
همجنسان را تحمل میکرده است، اختلاف وجود دارد. این روابط گاه جنبهٔ حقوقی به خود
میگرفتند و دو سوی پیوند ملزم به اجرای تعهدات مالی به هم بودهاند. سیسرون خطیب
و حقوقدان رومی، در نوشتهای به «کوریوی پدر» از او میخواهد تا پسرش را به بدهیهایی
که او بر آنتونیوس وارد آورده آگاه سازد؛ کسی که به گفتهٔ سیسرون «[با پسر کوریو]
در ازدواجی متحد و پایدار حضور دارد، چنانکه گویی او بدان پسر عقد جامۀ عروسان
داده بود». گفتههای سیسرون اگرچه تمسخر آمیز بودند و نداشتن هیچ گونه تفاوتی میان
چنین روابط همجنسگرایانه با ازدواجهای دگرجنسگرایانه را به «ازدواج» تشبیه میکند،
اما نشان از آن دارند که روابط همجنسگرایانه نه تنها در کمینه بخشهایی از جامعه
روم پذیرفته شده بودند که همچون ازدواجهای دگرجنسی شامل تعهدات مالی میشدند.
با گذشت زمان و در امپراتوری آغازین روم کلیشهٔ «عاشق» و
«معشوق» جای خود را به روابط پایدارتر و بر پایه قانونتری داد. این هنگامی بود که
ازدواج مردان با مردان و زنان با زنان قانونی بود و در میان لایههای بالای جامعه
صورت میگرفت. قوانین مربوط به این ازدواجها نیز همان قوانین ازدواج میان زنان و
مردان بودند. امپراتور نامدار نرون در مراسمی همگانی و آشکار با تشریفات کامل با
مردی به نام اسپروس ازدواج کرد و «با وی همچون همسرش زندگی کرد.» نرون دو بار با
مردان ازواج کرد و اسپروس کسی بود که نه تنها همه جا به همراه امپراتور میرفت و
یکدیگر را در آغوش میکشیدند، که تا لحظه مرگ نرون بر بالای بسترش حاضر بود.
در این هنگام ازدواج میان زنان نیز رایج بوده است. در کتاب
گفتگوهاب روسپیان لوسین آمده است که زنی خود را «ازدواج کرده (مزدوج)» با زن دیگری
«که برای مدت طولانی همسرش بوده» معرفی میکند. ولی به ظاهر چنین ازدواجهایی کمتر
از ازدواجهای میان مردان صورت میگرفتهاند چرا که زنان در روم از موقعیت اجتماعی
و اقتصادی کمتری نسبت به مردان برخوردار بودند.
در اواخر امپراتوری روم تحمل روابط همجنسگرایانه رو به افول
نهاد و در سال ۳۴۲ فرمانی رسمی مبنی بر مجازات آنانی که دست به
ازدواج همجنسگرایانه میزنند، صادر شد. به نظر میرسد که گسترش باورهای مسیحی در
این هنگام بر روی صادر شدن این فرمان تأثیر گذاشته باشند. بنیانگذاران آغازین
کلیسا – کسانی چون کلمنت، جروم و آگوستین قائل به فلسفهای بودند که هر گونه رابطه
جنسی برای لذت را نامجاز میشمردند؛ ازدواج و رابطه جنسی باید تنها به منظور
فرزندآوری میبود و زوجها نباید برای لذت رابطه با هم میآمیختند. واپسین مستعمره
این امپراتوری که روابط میان همجنسان را تحریم کرد پادشاهی ویزیگت ها در ۶۵۰ میلادی بود.
نفوذ اندیشههای مسیحی در نهایت سقوط امپراتوری روم و کنار زدن
رسمهای هوادار همجنسگرایان را در پی داشت. اگرچه پس از این دوره همجنسگرایان
تعقیب و مجازات میشدند، اما به نظر میرسد که کشیشان همجنسگرا درون خود کلیسا
توانسته بودند روشی را برای ایجاد پیوند ازدواج در محیطی مسیحی بیابند. بررسیهای
جان بازول اریخدان آمریکایی، نشان دادهاند که ازدواج میان زوجهای همجنس تحت
عنوان پیمان برادری همانند ازدواجهای دگرجنسگرایان صورت میگرفته و قانوناً به
رسمیت شناخته میشدند. چنین ازدواجهایی مقدس شمرده میشدند و در طول سده های
میانی اروپا از سده پنجم تا نوزدهم میلادی رواج داشتهاند.
فرهنگهای ساکن قاره
آمریکا
کاشفان اسپانیایی سدههای
15و16 در قاره آمریکا روایتهای گوناگونی از ازدواج میان مردان و
زنان در قبیلههای بومی ساکن این قاره پیش از استعمار اروپاییان ارائه کردهاند.
در بعضی فرهنگها، پارهای از قوانین رایج بر این ازدواجها همانند قوانین رایج بر
ازدواج دگرجنسگرایان بوده است و مجازات آنانی که به یکی از «همسران» تجاوز میکردند
همانند کسانی بوده است که به همسر (زن) مردی تجاوز میکردند. چنین ازدواجهایی
اغلب میان یک همجنس با همجنسی که بردچه خوانده میشود، انجام میشدند. بردچه به زن
یا مردی گفته میشد که نقش جنسیتی خود را کنار میگذاشت و به تقلید و انجام
کارهایی میپرداخت که مشخصه جنس مخالفش دانسته میشدند. با این حال بردچه جزئی از
جامعه جنس مخالف و با آنها مخلوط نمیشود؛ اگرچه بسیاری از جوامع بومی آمریکا
بردچهها را «جنس سوم» به شمار میآوردند. ازدواج بردچهها با همجنسان خود در
بسیاری از فرهنگهای بومی این قاره به رسمیت شناخته شده بود و به شکل قانونی بدان
نگاه میشد. تمدنهای آزتک، مایا، اینکا و سرخ پوستان امریکای شمالی چنین رسم و
ازدواجی را به جای میآوردند.
آنچه که بیشتر از همه در این
گونه ازدواجها مورد توجه انسانشناسان و جامعهشناسان قرار گرفته نقشهای کارگری
و اقتصادی هر کدام از همسرها در کنار نیازهای جنسی و علایق آنها به برقراری
ارتباط عاطفی–جنسی است. فزونی و پذیرش ازدواج زنان در این فرهنگها همراه با تعریفهای
متفاوت از نقشهای جنسیتی در جامعه و نقشهای جنسی در پیوند ازدواج بودهاند.
آفریقا
فرهنگهای متعدد آفریقایی انواع گوناگونی از ازدواج میان همجنسان داشتهاند.
در غالب اینگونه ازدواجها نقشهای ترانَسلی (میان پسر–مرد) و تراجنسیتی همانند بردچههای
آمریکا دیده میشوند. در میان ازدواجهای از این نوع در دیگر نقاط جهان،
آفریقاییان اما گونهای ازدواج منحصر به فرد داشتهاند. از این ازدواجها با نام
«شوهران مؤنث» یا «ازدواج زنان» یاد میشده است. در این ازدواجها، زنی به همسری
زن دیگر درمیآمده و درست همانند ازدواج میان زن و مرد، زن نخست «پدر» فرزندان
همسرش میشده است. این زن همان جایگاه حقوقی مرد–پدر را داشته و فرزندان به نام او
خوانده میشدند.
جهان اسلام
در حالت کلی، اسلام نیز همچون دیگر دین های ابراهیمی رابطه جنسی
و نزدیکی میان دو همجنس را گناه میشمارد و شریعت اسلامی برای کنش جنسی میان دو
همجنس حدهای بسیار شدید گذاشته که گاه مجازات مرگ نیز جزو آنها میشود.
بعضی نوشتههای باقیمانده از دوران صفویان نوعی پیوند میان
همجنسان زن و مرد را گزارش میکنند که با نام «خواهرخواندگی» و «برادرخواندگی»
معرفی میشود. دو همجنس برای خدمت به خدا خواهر/برادرخوانده میشدند و برای این
منظور «صیغهای» میانشان خوانده میشده است. خوانده شدن اغلب رنگی مذهبی به خود میگرفته
که شامل زیارت آرامگاه اعضای خاندان علی ابن ابیطالب میشده و گاه همراه با مراسم
رقص و پخش شربت بوده است. باورهای عرفانی شاهان صفوی در شکلگیری این پیوندها نقش
داشتهاند و در آغاز دودمان صفوی برادرخواندگیهای میان درویشان و عارفان معمول
بوده است. این پذیرش اجتماعی میتوانست محیط مناسبی برای زوجهای همجنس به منظور
ابراز محبت به هم به وجود آورد. نمونهای از نوشتههای یک زن لزبین ایرانی به دست
آمده از این هنگام که در آن سخنان عاشقانهاش با محبوب مونثش را در لفافهای از
ادبیات عرفانی پوشانده است، نشان از عشق میان زن و خواهرخواندهاش دارد.
در حالت کلی، در پیش از قرن بیستم ازدواج در جوامع اسلامی به
خاطر عشق نبود؛ برای نمونه، در قابوس نامه به وضوح ذکر شدهاست که گرفتن همسر نه
به خاطر عشق و نه به خاطر میل جنسی، بلکه برای تولید فرزند است. در ابتدای قرن
بیستم با وجود آنکه مبحث لزوم علاقه برای ازدواج مطرح گشت و داستانهای عاشقانه
همجنسگرایانه در میان مردم معروف بودند (مانند
محمود و ایاز) اما بحث ازدواج همجنسگرایانه به طور جدی مطرح نشد.
دوران نوین
در اواخر قرن نوزدهم روانشناسان زیادی از جمله
زیگموند فروید همجنسگرایی را دیگر یک بیماری روانی نمیدانستند. این تصور که
همجنسگرایی مادرزادیست کمک زیادی به همجنسگرایان کرد تا تلاش برای احقاق حقوق خود
را از اوایل قرن بیستم آغاز کنند. ازدواج همجنسگرایان تا پیش از جنگ جهانی دوم مطرح نبود اما به دلیل کشتار
همجنسگرایان در طول جنگ توسط نازی ها توجه به حقوق همجنسگرایان پس از جنگ شدت
بیشتری گرفت و باعث شد زمزمههایی در مورد ازدواج همجنسگرایان پیش آید.
مسئله قانونیسازی ازدواج همجنسگرایان به موازات افزایش آگاهی
و توجه عمومی دربارهٔ حقوق همجنسگرایان در
جوامع نوین پس از جنگ جهانی دوم پدید آمد. در این دوره و با ارائه تعریفهای نوین
از حقوق بشر و حقوق مدنی بسیاری از نابرابریهای اجتماعی این جوامع توسط گروههای
مدنی زیر سؤال برده شدند و در نهایت با فشار این گروهها، درخواست کنار گذاشته شدن
قوانین پشتیبانیکننده از این نابرابریها به دادگاههای محلی، استانی، و ملی رفت.
برای نمونه، جنبش رهایی نژادی امریکا پیشروی جنبشهای مدنی در دهه ۱۹۶۰ میلادی بود. این دهه همچنین شاهد برداشته شدن
عنوان «جرم» از ارتباطهای جنسی میان دو همجنس در همهٔ ایالتهای آمریکا و کانادا
بود.
دفاع از حقوق همجنسگرایان از اوایل دههٔ هفتاد میلادی شدت زیادی
گرفت و مسئله برابری حقوق همجنسگرایان با دگرجنسگرایان، از جمله در ازدواج، بیشتر
مورد توجه قرار گرفت. این افزایش کنشگری پس از رویدادهای موسوم به شورش های استون
وال پدید آمد. بیرون ریختن جامعه دگرباشان
نیویورک باعث علنی شدن اعتراض همجنسگرایان به نپذیرفتن حقوقشان و درخواست
برای تغییر در شرایط موجود شد. در مدت کوتاهی، همجنسگرایان خواهان به رسمیت شناخته
شدن حق برابر در استخدام، فرزندخواندگی، داشتن املاک، و ازدواج شدند.
اندکی پس از شورشهای استونوال، تعداد زیادی از همجنسگرایان
اروپا، کانادا، و ایالات متحده برای ازدواج نامنویسی کردند. در آغاز، این درخواستها
توسط عاملان ازدواج، همچون مسئولان شهرداری و بخشداریها، به رسمیت شناخته شدند
چرا که هنوز قانونی برای منع ازدواج میان همجنسان وجود نداشت و قانونهای موجود
ازدواج میان «هر دو شخصی» که درخواست ازدواج میدادند را به رسمیت میشناختند. این
دوره اما با ارائه «لایحههای اضطراری» توسط قانونگذاران ایالتهای آمریکا به
پایان رسید؛ لایحههایی که به سرعت و در پی هجوم زوجهای همجنسگرا به مراکز ثبت
ازدواج نوشته و ارائه شدند. با این حال، در فاصلهٔ دهه ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰، درخواستها برای به
رسمیت شناخته شدن ازدواج همجنسگرایان در آمریکا، کانادا، اروپا، و به ویژه کشورهای
اسکاندیناوی بالا گرفت.
کشورهای اسکاندیناوی نخستین گامهای عملی در زمینه برابرسازی را
برداشتند و دانمارک اولین کشور دنیا بود که اتحاد مدنی بین
همجنسگرایان را در سال ۱۹۸۹ تصویب کرد و نروژ(1993)
سوئد(1995) و ایسلند(1996) هم دنباله روی دانمارک بودند. اما ازدواج با تمامی حقوق
و مزایای مساوی ازدواج با دگرجنسگرایان برای نخستین بار در سال ۲۰۰۱ در هلند تصویب
شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر